(مجموعه اول) داستان هایی از زندگی پیامبر(ص)
کتاب پیامبر و قصه هایش مجموعه ای است که حکایاتی از زندگانی رسول خدا (ص) را در برمیگیرد و به قلم حجت الاسلام حیدری ابهری بازنویسی شده است. این مجموعه چند ویژگی مهم دارد: 1 -در کنار هرحکایت بخشی به نام بیشتر بخوان ،بهتر بدان وجود دارد که مطالب خواندنی و جالبی در آن آمده است. 2-در بازنویسی حکایات،نویسنده بیشتر تلاش کرده که جنبه های اخلاقی و تربیتی آن ها را به خواننده نشان دهد. 3-نویسنده حکایات این مجموعه را از کتاب حکایت نامه موضوعی پیامبر گزینش کرده است که جامع ترین مجموعه مربوط به حکایات زندگی رسول خدا است. 4-سند تاریخی هر حکایت در کنار آن نوشته شده است.
گزیده1: یکی از یاران پیامببر صلی الله علیه و آله همسایه ی بدی داشت.همسایه اش او را خیلی اذیت می کرد و آسایش و آرامش را از او و خانواده اش گرفته بود.یار پیامبر صلی الله علیه و آله یکی دوبار از آن همسایه ی مردم آزار خواسته بود که دست از آزار و اذیت خود بردارد؛اما فایده ای نداشت.سرانجام تصمیم گرفت نزد پیامبر صلی الله علیه و آله برود و از آن حضرت کمک بگیرد.خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید و ماجرای آن همسایه را برای حضرت تعریف کرد.پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمود:«صبر داشته باش.»او آن روز به خانه برگشت و تصمیم گرفت نصیحت پیامبر صلی الله علیه و آله را گوش کند و مدتی صبر کرد.امیدوار بود که همسایه ی مردم آزارش ،از کارهای بد خود دست بردارد؛اما این طور نشد و آزار و اذیت او همچنان ادامه یافت.یار پیامبر صلی الله علیه و آله بار دیگر خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله رسید و از همسایه ی خود گله کرد.پیامبر صلی الله علیه و آله بازهم از او خواست تا صبوری کند.او این بار نیز به خانه بازگشت.فکر کرد اگر کمی صبر کند،همسایه ی مردم آزار به آزار خود پایان می دهد؛اما این چنین نشد.یار پیامبر صلی الله علیه و آله برای سومین بار خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله رسید.به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد:من هرچه صبر می کنم فایده ای ندارد.همسایه من از کارهای زشت و آزاردهنده اش دست بر نمی دارد.پیامبر صلی الله علیه و آله این بار فرمود:«وقتی مردم می خواهند به نماز جمعه بروند،تو اسباب و اثاث خانه ات را سر راه بگذار تا هرکس به نماز جمعه می رود ببیند.اگر از تو پرسیدند:چرا وسایل خانه ات را اینجا گذاشته ای؟بگو به خاطر آزار و اذیت همسایه ام،مجبور شده ام از خانه ام بیرون بیایم.»یار پیامبر صلی الله علیه و آله نیز همین کار را کرد.او صبح روز جمعه،اسباب و وسایل خانه اش را سر راه نمازگزاران جمعه قرار داد.هرکسی می پرسید:چرا چنین کرده ای؟جواب می داد:همسایه ام اذیتم می کند و دیگر نمی توانم در خانه ی خودم زندگی کنم.وقتی آن همسایه ی مردم آزار،از این ماجرا باخبر شد،از کارهای بد خودش خجالت کشید.نزد آن یار پیامبر صلی الله علیه و آله رفت و گفت:وسایل زندگی ات را به خانه ات برگردان.به خدا سوگند!دیگر کارهای گذشته ام را تکرار نمی کنم.قول می دهم که دیگر آزارت ندهم.یار پیامبر صلی الله علیه و آله که پشیمانی همسایه اش را دید،اسباب و اثاثیه اش را به خانه برگرداند. برگرفته از صفحه 86 کتاب
تعداد کل : 11
بدون وضعیت : 0
در حال مطالعه : 0
در قفسه : 5
در کتابخانه : 6
خراب : 0
گمشده : 0