شهید تحویلداری به روایت همسر شهید
این کتاب، جلد هفدهم از مجموعه «نیمه ی پنهان ماه» می باشد که به بیان زندگی نامه و خاطرات شهید محمدمهدی (آرمان) تحویلداری از زبان همسرشان می پردازد. این کتاب به خاطرات شهید از تحصیل در امریکا تا شهادت در ایران از زبان همسرشان می پردازد.
گزیده1: ریورساید پارکی بود نزدیک خانه. فضای سبز و قشنگی داشت. آن روز کتی هم همراهم آمده بود. حرفمان تازه گل انداخته بود که پسری چهارشانه و تقریبا قدبلند آمد جلو و سلام کرد. ایرانی بود، لبخند دلنشینی داشت. دقیقا یادم هست پیراهن آبی و شلوار جین تنش بود. از لباس پوشیدنش معلوم بود که باید دانشجو باشد. بدون مقدمه پرسید: «شما ایرونی هستید؟» از حرف هایمان این را فهمید. کتی جواب داد: «بله ما ایرونی هستیم، هر دو مون درس می خونیم. شما چی؟» جواب داد «منم درس می خونم» بعد هم با لحنی که هم شرم داشت هم کنجکاوی پرسید: «شما همیشه میاین اینجا؟» کتی جواب داد: « آره بیشتر روزهای تعطیل» بعد هم لبخند معناداری زد و پرسید: «حتما شما هم زیاد این جا میاین؟» گزیده2: بعد از عقد شش ماه طول کشید تا وضعیت آرمان مشخص شود. توی این مدت پیش خانواده ام بودم و همه اش منتظر. وقتی آرمان مرخصی می آمد، انگار روی ابرها راه می رفتم. یک ساعتش هم برایم ارزش داشت. تهران دیگر تقریبا پارک و رستورانی نمانده بود که ما نرفته باشیم. رستوران مکزیکی که آرمان غذاهایش را بخاطر تندی زیادش خیلی دوست داشت، رستوران سندباد هتل تخت جمشید که فضای داخلی اش شبیه کشتی بود و گارسون ها لباس نیروی دریایی می پوشیدند…
تعداد کل : 0
بدون وضعیت : 0
در حال مطالعه : 0
در قفسه : 0
در کتابخانه : 0
خراب : 0
گمشده : 0