زندگینامه و خاطرات حاجیه خانم بتول اسلامی فر، مادر شهید مسعود مربوبی و خواهر شهید محمدجواد اسلامی فر
این کتاب شامل 46 داستان است که آن روزها، ازدواج، تربیت، حج، تظاهرات، سفر پرماجرا، پیروزی انقلاب، شروع جنگ، گروه تخریب، زندان نقده، انجام تکلیف، جواد در لبنان، ماجرای مار، مفقودالجسد، گذر ایام، رجعت مسعود، جهاد در خانه، پرواز و ... از جمله عناوین داستان های آن است. بی کرانه ها عنوانی است برای مقدمه اثر که در آن درباره داستان زنانی صحبت به میان آمده است که عاشقانه قدم در راه دوست نهادند و عزیزترین دارایی خود را بدون هیچ توقعی تقدیم کردند. زنانی که شهادت فرزندشان را دیدند و خم به ابرو نیاوردند. همچنین صحبت از زنانی است که در پشت جبهه مشغول به جهاد شدند و راه نورای شهدا را ادامه دادند و مادرانی که هنوز چشم انتظار هستند که فرزندشان بازگردد. سبک نگارش این کتاب که با تلاش یک گروه فرهنگی انجام می شود، به این صورت است که خاطرات مختلف در قالب داستانک دو، سه و حتی یک صفحه ای بیان می شود و شاید پیوستگی چندانی را نتوان بین داستان ها مشاهده کرد. البته این رویکرد با توجه به ترتیب زمانی آورده شده اند. پایان بخش کتاب شامل تصاویر و ضمائمی از شهیدان اسلامی فر و مربوبی است. شهید اسلامی فر از دوستان نزدیک حجت الاسلام علیرضا پناهیان بوده است. در پایان کتاب، تصویری از مزار دو شهید که در کنار هم به خاک سپرده شده اند، به چشم می خورد.
گزیده کتاب
گزیده1:
پدرم همیشه بعد از خواندن نماز شب، به مسجد جوادیه که روبهروی منزل ما بود میرفت و بعد از نمازجماعت صبح، به خانه بر میگشت. او همهی دختران بالای هفت سال و پسران بالای ده سال را برای نماز صدا میکرد. پدرم آنقدر باباجان باباجان میکرد تا همگی برای نماز بلند میشدیم. بعد هم با اخلاق خوش به همهی ما میگفت: تا طلوع آفتاب بیدار باشید! بیدار بمانید تا روزیتان را از خدا بگیرید، چون در روایت داریم که خداوند روزی خلایق را بین اذان صبح و طلوع آفتاب تعیین میکند. خودش نیز مشغول خواندن آیتالکرسی و قرآن و دعا میشد.