نگاهی متفاوت به روضه های امام حسین (ع)
هر سال غیرِ گریه کن های همیشگی، چند غریبه هم ناشیانه از کنار دیوار روضه و هیئت می آیند تو و با کفش های بلاتکلیف، معذب از نگاه کنجکاو حاضران، گوشه ای یا پشت ستونی خودشان را جا می دهند. هر سال وسط روضه شنوهای حرفه ای که غم و عشق حسین با شیر از مادر گرفتند، شنونده های گذری و ناشناس هم نشسته اند که خلاف تصور صاحب مجلس ها به هوای قیمه نیامده اند، نیازی آن ها را میان کتیبه ها کشانده است. ناشناس های خجالتی، معمولاً گرفتارها و سختی کشیده های آن سال هستند که در زندگی شان گره افتاده، در بن بستی مانده اند یا دردی در جان شان حلقه زده. روضه که شروع می شود غریبه ها زانو در بغل، مات به سخنران زل می زنند و گاهی که توی چشم نیستند آرام و نامطمئن اشک کم جانی می ریزند. پیش از روشن شدن چراغ ها هم می روند. این جستجوگران تازه وارد فکر نمی کنند در عزای حسین شفا می دهند یا گره باز می کنند، آن ها به گزارش این حماسه، به تفصیلِ ماجرای عبور از رنج نیاز دارند. آن ها به طمع با خبر شدن از این غم و بی خبر شدن از عالم آمده اند. رنجی تازه، آن ها را به صاحب رنج بزرگ نزدیک کرده، آمده اند که بدانند مرد چطور از مصیبت گذر کرد. گذارشان به این جا افتاده چون سؤالی دارند که فکر می کنند در روضه برایش جواب پیدا می شود. کتاب «رستخیز» کتاب این جستجوگران است. رستخیز بیشتر از آن که روایت ارادت های گرم و سنتی به محرم باشد، شرح جستجوی مردمانی است که آمده اند تا بفهمند چطور می شود تشنگی و نیزه و خون مهم نباشد: «کسی مر عقل را گوید کجایی؟» اشک هایی که از شوق یافتن حقیقت در گوشه چشم جمع می شوند این روزها کم شده اند و رست خیز، روایتِ فروریختن چشم ها در ثانیه روبه رویی با حقیقت است «تری اعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق.» این کتاب، روایتِ کرامت ها، شفا و معجزه های بزرگ نیست، شرحِ زنده شدن ذره ای از درون انسان در فراخوانِ هر ساله محرم است. داستان شنونده هایی که از مجلس روضه، خرده ای اندیشه، اندکی شهود یا تغییری کوچک غنیمت می برند. در کتاب «رست خیز» بیست و چهار نفر از اتفاق هایی نوشته اند که نسبت آن ها را با رخداد سال 61 هجری تغییر داده. بیست و چهار نفر از تجربه هایی نوشته اند که در دل این سنت عزا و در همین کوچه ها و تکیه ها شکل گرفته و دریافت و برداشت تازه با خودش آورده. کتاب رست خیز روایت محشر هر ساله است که هنوز هم رستگاری های کوچک و بزرگ می آفریند و ما را نو می کند. رست خیز، کتاب دوم از مجموعه «کآشوب» است؛ مجموعه ای که بنا دارد اگر خدا بخواهد هر سال از منظری دیگر و آدم هایی دیگر به حال و هوای امروز ما و روضه ها نگاه کند. عادت شیعه به ثبت عاشورا در شکل موزون بوده است. ما اغلب ارتباط خودمان با این حماسه را منظوم شرح کرده ایم و روایتِ منثور و قصه کمتر به این آستان عرضه شده اند. امیدواریم مجموعه کآشوب که کتاب دوم آن الان در دست شماست راهی باشد که نثر فارسی فرصت از دست رفته خودش را باز یابد و همراه شعر و نوحه به درگاه این واقعه پیشکش شود.
«آن تَرَکِ توی عهد، آن جِرِ توی قماری که باخته بودم، آن لحظه آمد. همانطور که خدا میدانست کنکور آن سال و آینده و زندگیم چقدر برام مهم بود ولی گذاشتمش روی میز و سرِ استرالیا باهاش شرط زدم، حسینِ علی هم میدانست من از وقتی چهل پنجاه سانتم بوده تا همان لحظه و تا همین الان صدای دمام چه کرده با جانم و یاختهیاختهٔ اندامم. اصلاً همین چهار تا شبِ دمام و سینهٔ محرم، برابری میکند با همهٔ گرما و داغی و تنهایی و زجرهای زیستن در بوشهر. کوچههای بوشهر به شورانگیزترین شکل حضورشان درمیآیند آن شبها. لذتِ زیستن تو بوشهر، ده یا چند ده برابر میشود. مردها مردتر و خوشفرمتر به نظر میآیند. بوی شوری دریا و عرق تن، وسطِ سینه، محشر میشود، بیداد میکند. نگاه کردم به پاتیلها که دور تا دور دیوار رو آتیش بخار میکردند و توی دلی گفتم «حسین!» هیچ دیگر نگفتم. دلم نخواست رو بزنم بهش، چون او خبر نداشت میان من و خدا چه گذشته بود، چی داده بودم و چی گرفته بودم، و هر چی در ادامه میآمد جر زدن و بیشخصیتی بود. آن هم جلو خدا که کلاً جلوش معذب هستم. ممکن است به روت نیاورد ولی نمیخواستم توی دلش یک حس تفقد و دلسوزی و تصور اینکه آدم ضعیفی هستم که اصلاً نباید انتظاری ازش داشت به وجود بیاید و پای این بخششها و احسانهای توی دعاها بیاید وسط. یعنی رابطهمان خیلی رابطهٔ حجبوحیاداری است و آکنده از غرور. زیاد از هم چیزی نمیخواهیم. خب من نمیتوانستم به حسینِ علی این قضایا را بگویم. از جانب خدا هم مطمئن بودم که زبانش قرص است و نمینشیند اینجا و آنجا قضیهٔ بازی با استرالیا و کنکور ریاضی را بکشد وسط. همینطور نگاه ماشالا کردم، نگاه ملاقه کردم، نگاه عمهم خدیجه که داخل بود کردم و باز گفتم «حسین!» »
تعداد کل : 1
بدون وضعیت : 0
در حال مطالعه : 0
در قفسه : 0
در کتابخانه : 1
خراب : 0
گمشده : 0