«منِ دیگرِ ما» تلاش می کند با تکیه بر مبانی دینی، مهارت های تربیت فرزند در دنیای امروز را با قلمی ساده و روان به پدران و مادران آموزش دهد. این اثر، که به قلم جذاب و دلنشین محسن عباسی ولدی نوشته شده است، تا کنون 22 بار تجدید چاپ شده و اکنون با ویرایشی جدید و اضافه شدن دو جلد دیگر، آماده استفاده علاقه مندان و دغدغه مندان شده است.
این جلد از کتاب شامل 4 بخش است که عبارتند از: «برکه ی تربیت، وقتی از چشمه ی چشم پر می شود» ، «زندگی، وقتی گرفتار می شود در حصار این قاب جادویی» ، «راز تسلیم شدن در برابر قاب جادویی» و «می خواهم حاکم این قاب باشم، نه رعیت آن».
ضمیمه ی ادبی این کتاب نیز «چقدر قشنگ است این مرگ خانوادگی!» نام دارد.
در بخش اول نویسنده به جایگاه نگاه در تربیت پرداخته است. تأمل در مطالب این بخش می تواند پنجره ای جدید به روی ما بگشاید تا از این ره گذر، نگاه متفکرانه تری نسبت به تلویزیون و آثار آن بر تربیت کودک و به طور کلی انسان داشته باشیم.
در بخش دوم به سراغ آثار تلویزیونی شدن کودکان رفته است.
بخش سوم هم موظف به پاسخ گویی به این پرسش است که «با وجود این همه مضرات قابل توجه، چرا خانواده های ما این اندازه تلویزیونی شده اند؟»
بخش چهارم راهکارهای پیشگیری و درمان تلویزیونی شدن بچه ها پرداخته است
هفت جلد این کتاب، با عناوین زیبا و جذابش، تقریبا اکثر دلمشغولی های والدین و مسائل پرکاربرد، روزمره و تازه تربیت فرزند را در بر می گیرد. عناوین این هفت جلد عبارت است از:
جلد اول: جوجه های رنگی و بچه های فرنگی (مشکلات پیش روی تربیت در دنیای امروز)
جلد دوم: خارهای گل شده و گل های خارشده (نقش محبت در تربیت فرزند)
جلد سوم: پرنده های در قفس و کودکی های نارس (نقش آزادی در تربیت کودک)
جلد چهارم: بازی های عسلی و عسل های بدلی (نقش بازی در تربیت کودک) *
جلد پنجم: قاب سراب نشان و بیداری خواب نشان (نقش تلویزیون در تربیت کودک)
جلد ششم: بازی روی ابر خیال و کودکی های رو به زوال (نقش بازی های رایانه ای در تربیت فرزند)
جلد هفتم: ارتش رایانه ای و نوازش تازیانه ای (نقش بازی های رایانه ای در تربیت فرزند)
گزیده کتاب
گزیده1:
آمد، بی آن که خبر دهد. خیلی قدرتطلب بود و خودخواه. این را وقتی فهمیدم که دیدم پیشانی خانه را از آنِ خود کرد تا همیشه چشمها به سوی او باشد. هیچ کس از پُرحرفیاش به ستوه نیامد. چنان در دلها جا گرفت که اگر ساکت مینشست و خاموش، همه منتظرِ به سخن آمدنش بودند. نمیخواهم نامش را تلویزیون بگذارم. نام این قاب را قبلۀ خانه میگذارم و میگویم: از وقتی که آمده، کودکم رو به سوی او نماز تربیتش را اقامه میکند. برای این که شرط انصاف را زیر پا نگذارم، باید بگویم قبلۀ دل من هم مدّتهاست رو به سوی این قاب، چرخیده است.