زندگینامه و خاطرات سید علیرضا مصطفوی
"سید «علیرضا مصطفوی» در تابستان 1357، متولد شد. او هرگز شهدا را ندیده بود، اما بهتر از هرکس دیگری آنها را می شناخت. او به اطرافیانش ثابت کرده بود که می توان با شهدا بود، حتی اگر آنها را ندیده باشیم. علیرضا مصطفوی با پیروی از هدف شهدا این راه را پیدا کرده بود. وی دست نوشته ها و متن های بسیاری تا آخرین روزهای زندگی اش به شهدا و معصومین تقدیم کرده بود. مجموعه حاضر دربرگیرنده بخش هایی از زندگی نامه و خاطراتی از اطرافیان علیرضا مصطفوی درباره او است. در پایان نیز دلنوشته ها، اشعار، آخرین دست نوشته ها و وصیت نامه وی ارائه شده است."
گزیده کتاب گزیده1: از بدی دل بستن به مال دنیا میگفت. اما قبل از همه خودش به آن عمل میکرد. میگفت: خداوند در قرآن فرموده: مؤمنان از آنچه خدا روزی آنها کرده انفاق کنند. اینکه اضافهٔ مال را بدهی میشود صدقه اما باید از آنچه به آن علاقه داری بگذری. کت و شلوار بسیار زیبایی داشت. در مراسمات جشن اهل بیت: میپوشید. اوایل سال ۱۳۸۸ بود. یک بار گفتم: سید این کت و شلوار رو چند خریدی!؟ پرسید: چطور؟! گفتم: اگه جایی سراغ داری که قیمت مناسب میفروشه به ما معرفی کن. سید نگاهی به من کرد و گفت: سایز من به تو میخوره، فردا برات مییارم! همان شب کت و شلوار خودش را داد خشکشویی. فردا آورد و تحویل من داد. هر چه اصرار کردم بیفایده بود. سید میگفت: این یک هدیهٔ ناقابل است برای شما! فقط از شما میخواهم دعا کن من شهید بشم! سید یک بار هم به همین صورت کفشهایش را هدیه داده بود. چفیهٔ عربی زیبایی داشت. از کربلا آورده بود. خیلی به آن علاقه داشت. در بیشتر اردوها همراهش بود. گفتم: آقا سید میتونم چفیهٔ شما را تا شب نگه دارم. سید چفیه را داد. شب بود که چفیه را آوردم. سید گفت: این چفیه مال شماست. گفتم: نه باید پس بگیرید. گفت: من به قصد هدیه آن را دادم. شما هم قدر این یادگار کربلا را داشته باش. میدانستم چقدر به آن چفیه علاقه دارد. اما هر چه اصرار کردم بیفایده بود.
تعداد کل : 2
بدون وضعیت : 1
در حال مطالعه : 0
در قفسه : 1
در کتابخانه : 0
خراب : 0
گمشده : 0