خاطرات سردار شهید حبیب لکزایی
این کتاب در وصف مردی است که: 2160 روز مرخصی طلب داشت؛ بیش از 60 مهمان ناخوانده در بدن داشت به اسم ترکش، از نوع ریز و درشتش؛ زخم عمیقی در پهلو داشت، که یادگار ترکشی بود به بزرگی یک کف دست؛ 77 درصد سلامتی اش را به خاطر دین و با خدای دین معامله کرده بود؛ و با این همه، حقوقش اما با عالم نجوم و ستارگان فاصله بسیار داشت، و خانه و زندگی اش از جنس خانه و زندگی عموم مردم بود ... . حاج حبیب لکزایی به واسطه سلامتی روحش، با آن 23 درصد باقی مانده از سلامتی جسمش، در طول بیست و پنج سال و در مسیر انسانیت خدماتی کرد که خیلی ها با صد در صد سلامتیشان، و در صد سال نمی توانند.
گزیده کتاب گزیده1: این کتاب روایتی است از زندگی مردی که ۲۱۶۰ روز مرخصی طلب داشت؛ بیش از ۶۰ مهمان ناخوانده در بدن داشت به نام ترکش، از نوع ریز و درشتش؛ زخم عمیقی در پهلو داشت که یادگار ترکشی بود به بزرگی یک کف دست؛ ۷۷ درصد سلامتی اش را به خاطر دین و با خدای دین معامله کرده بود و با این همه حقوقش اما با عالم نجوم و ستارگان فاصله بسیار داشت و خانه و زندگی اش از جنس خانه و زندگی عموم مردم بود. گزیده2: احساسم این بود که درهای آسمان باز شده اند ،و این باران نه از ابر ،که از خدود آسمان بارید گرفته است .سیل آسا و رگباری نمی بارید.یک تسبیح فیروزه ای را در نظر بگیرید که دانه هایی شکیل و یکدستش دائما زیبایی خودشان را به رخ می کشند؛شده بود آسمان شب های قدر که انسان شبی با آن عظمت را با خدای خودش خلوت کرده و حالا تو بحبوحه دمیدن سحر ،آمده و به آن نگاه می کند.همان حال و هوا را در این لحظه ها هم می شد به خوبی حس کرد.
تعداد کل : 21
بدون وضعیت : 11
در حال مطالعه : 3
در قفسه : 4
در کتابخانه : 3
خراب : 0
گمشده : 0