خاطراتی جذاب از سردار شهید، محمدناصر ناصری
عشق به شهادت تمام وجودش را تسخیر کرده بود. آزادی و آزادگی جزئی از وجودش شده بود که نمی توانست ببیند مردمی به دست عده ای از دامان خودشان پایمال می شوند. «طالبان» گروهکی که در افغانستان شکل گرفته و از جانب بیگانگان تغذیه می شد. مثل یک توده ی سرطانی در حال انتشار بود. غیرت او اما اجازه نمی داد که بیکار بنشیند و نگاه کند. محمدناصر ناصری شهید صاحب مزاری است که در عین شناخته بودن گمنام است. کتاب حاضر زندگی پر تب و تاب او را روایت کرده و از این رهگذر دست های پنهان دشمن را در منطقه آشکار می گرداند.
گزیده کتاب گزیده1: سوریه یکی از امنترین مناطق جهان بود. در بسیاری از شهرها و آبادیهایش، مردم با چیزی به نام دعوا و زد و خورد بیگانه بودند. چه شد و چه بازی پیچیده و خطرناکی صورت گرفت که آن سوریه امن و آرام، ناگهان نه تنها به کشوری متلاطم و آشوبزده، بلکه به کانونی برای وقوع هولناکترین و دهشتناکترین جنایات تاریخ بشری تبدیل شد؛ مردمی که روی هم دست بلند نمیکردند و با هر قومیت و مذهبی به خوبی کنار هم زندگی میکردند، با بهکارگیری انواع و اقسام آلات قتاله به جان هم افتادند و شروع کردند به تکه _پاره کردن یکدیگر؟! و بدتر اینکه؛ آن خط تاریک و ظلمانی، امتداد پیدا کرد. گزیده2: حال و هوای حاجی در آن لحظه ها تماشایی بود. انگار کسانی از نزدیکان و بستگان خودش به آن حال و روز افتاده بودند. همان شبی چند جا زنگ زد تا توانست جای مناسبی برای آنها توی شهر جفت و جور کند. کسی را هم فرستاد قدری لباس و وسایل ضروری اولیه برای شان گرفت. از فردا کنار همه کارها و گرفتاری هایش، دغدغه آن زن و پنج تا بچه را هم پیدا کرده بود. شاهد بودم که با کلی پیگیری کار شناسنامه و تابعیت آنها را ردیف کرد. تو اولین فرصت همه شان را با هواپیما فرستاد مشهد مقدس. خاطرم هست کسی برایش سوال شده بود که: چرا با هواپیما؟! می شد اینا رو زمینی هم فرستاد. حاجی در جوابش گفته بود: اولا زمینی امنیتش کم شده، و جون اینها هم مثل جون هر ایرانی دیگه ای مهمه، فقر و فلاکتشون دلیل نمی شه جونشون ارزش نداشته باشه؛ در ثانی وقتی رییس جمهور می تونه سوار هواپیمای بیت المال بشه، پس اینا هم می تونن، چون هم وطن همون رییس جمهورن
تعداد کل : 16
بدون وضعیت : 12
در حال مطالعه : 1
در قفسه : 1
در کتابخانه : 2
خراب : 0
گمشده : 0