زندگی سردار فرهنگی، شهید سید محمد علی رحیمی
محتوای کتاب از زبان خانم مریم قاسمی زهد بیان می شود و به حق ایشان از امانتی که از شهید بزرگوار سیدمحمدعلی رحیمی در دل و جانشان داشتند جانانه دفاع و به درستی بیان کردند. سیر کتاب از آشنایی و سپس ازدواج و کار فرهنگی در ایران، هندوستان، افغانستان و مولتان پاکستان و شهادت شهید رحیمی را در برمی گیرد و نوع بیان و روابط مذهبی و دینی حاکم بر زندگی هیجده ساله این زوج در واقع در واقع انعکاس یک نوع سبک زندگی اسلامی را مطرح می کند که لازم است تمامی افراد علاقه مند به آشنا شدن با الگوهای زندگی قرآنی و معنوی کتاب شریف «رسول مولتان» را مطالعه کنند. به عبارت دیگر، دختران و پسران ایرانی بایستی با مطالعه این اثر با داشته ها و سرمایه های معنوی ایران اسلامی آشنا شوند. رسول مولتان، به واقع «مقتل مولتان» است، بیان مظلومیت ها و محرومیت شیعیان در خارج از ایران و مظلومیت مضاعف تر برای افرادی چون شهید رحیمی ها که در نقطه اوج گمنامی و تهمت های داخلی و تهدیدهای خارجی فی سبیل ا... برای اعتلای الله جانفشانی کرده اند و همسر بزرگوار این شهید زینب گونه از راه و هدف شهید دفاع کرده است و این اثر هم در راستای بیان اهداف راه شهید و ادامه این راه بیان شده است.
گزیده کتاب گزیده 1: به همکاران دیگر هم تذکر میدادم که همسرانتان را به تحصیل تشویق کنید. به نظرم، انقلاب به نیروهای متخصص مذهبی احتیاج داشت. مذهبیها نباید اینقدر غرق کار شوند که از درس بمانند. برایشان استدلال میآوردم که فردا همین نیروهای غیرمذهبی زودتر از همه تحصیلاتشان کامل میشود و برمیگردند ایران و در رأس امور قرار میگیرند. آنوقت افرادی که دلسوز انقلاباند، جایگاهی ندارند و باید در انزوا به سر ببرند. به این مسئله به چشم یک آفت بزرگ برای انقلاب، نگاه میکردم. گزیده2: برشی از کتاب رسول مولتان : یادم نیست چند بار مسیر بین دفتر علی و راهرو را رفتیم و بدنهای خونی را دیدیم و برگشتیم. میآمدم خانه و با خودم فکر میکردم صحنههایی که دیدم، واقعیت ندارد. برمیگشتم تا دوباره ببینم و مطمئن شوم. طفلک مهدی هم پا به پای من میآمد. حیران و سرگردان، پای برهنه روی خونها، بین بدنهای بیجان راه میرفتیم و برمیگشتیم خانه... گزیده3: … آن روز هیچ فکر نمی کردم که سال بعد با فهیمه سادات دختر شهید سیدمحمدعلی رحیمی هم کلاسی شوم. هیچ فکر نمی کردم خیلی اتفاقی سالها بینمان فاصله میافتد و خیلی اتفاقی تر در مجلس عزای سیدالشهدا (ع) همدیگر را پیدا کنیم؛ درست روزهایی که فهیمه در حال پیگیری تحریر و نشر خاطرات پدرش بود. هیچ وقت فکر نمی کردم آن شب از من بخواهد که کتاب خاطرات زندگی پدر و مادرش را بنویسم سه ماه بعد آبان ماه سال ۱۳۹۲ اولین بار سرکار خانم مریم قاسمی زهد؛ همسر شهید سیدمحمدعلی رحیمی را بعد از گفتگوی تلفنی دیدم…. یک ساعت اول درباره هدفش از به تحریر درآوردن خاطرات زندگی اش با همسرش گفت. از درهایی که به رغم تلاش خودش و فرزندانش برای تالیف این کتاب، به روی چند باز نشده است. تأکید کرد که هر چه می گوید فقط برای معرفی او و مجاهدت های مظلومانه اش است و مهمتر از آن، کنار زدن غبار غربت از چهره اش. چرا که هر چقدر هم همسرش، گذرگاه عافیت را جریده رفته و بینیاز از این کتاب باشد، باز تکلیف از دوش ما برداشته نمی شود. گزیده4: دردناک ترین قسمت این ماجرا برای من، این بود که داستان علاوه بر اختلافات درون سازمانی، از برخی افراد مغرض پاکستانی آب می خورد. افرادی که دلسوز انقلاب و ایران نبودند و متاسفانه به عنوان جاسوس علی گماشته شده بودند. کارمند ساده ای که تنها به فکر منافع و خوش رقصی خودش بود، شده بود مسئول انتقال اخبار خانه فرهنگ. او هم از کاه کوه ساخته و همه چیز را مغرضانه گزارش کرده بود. از دل یک ماجرای ساده، کالای خود را استخراج کرده و قضیه را طوری منتقل کرده بود که فقط برای علی بد بشود. با پرس و جو هایی که کردم و زیر نظر گرفتن کارمندان، فهمیدم کار کیست. یک کارمند پاکستانی که به خاطر شرایط خاصی که داشت، علی کمی بیشتر به او توجه میکرد و حواسش به اوضاع مالی اش بود. چون میدانست دستش خالی است، او را به یکی از دوستانش در انگلیس وصل کرده بود تا به واسطه او داروهای مورد نیاز مولتان را وارد کند که هم کمکی به مردم کرده باشد و هم سودی در جیب آن کارمند پاکستانی رفته باشد. هر چند که از قدرشناسی بویی نبرده بود؛ اما علی نمیتوانست نسبت به او بی تفاوت باشد.
تعداد کل : 2
بدون وضعیت : 2
در حال مطالعه : 0
در قفسه : 0
در کتابخانه : 0
خراب : 0
گمشده : 0