چهل روایت از دلدادگی شهدا به امام زمان (عج)
نویسنده در این کتاب با نگاهی بر زندگی نامه تنی چند از شهدای انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی عراق علیه ایران (1359ـ1367هـ .ش) به بازنویسی چهل روایت از دلدادگی شهدا به امام زمان(عج) پرداخته است. «سیدعلی اندرزگو»، «آیت الله میرزا جواد تهرانی»، «مهدی صبوری»، «محمدرضا تورجی زاده»، «سیدعبدالحمید حسینی»، «مصطفی ردانی پور»، «مصطفی احمدی روشن» و... از دلدادگانی هستند که روایت آن ها در کتاب آمده است. شایان ذکر است در ابتدای هر روایت، تصویری از شهید و در پانوشت آن منبع مورد استناد، درج شده است.
گزیده کتاب گزیده1: شیرعلی زمین کشاورزی داشت. ذاکر اهل بیت (ع) بود. شاعر بود و در وصف اهل بیت (ع) شعر میسرود. زندگی او ادامه داشت تا اینکه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. او از کسانی بود که عشق به مولایش امام زمان (عج) در جانش ریشه دوانده بود. برای همین قسمتی از زمینهایش را به ساخت مسجدالمهدی (عج) اختصاص داد. دربارهی او ماجراهای زیادی نقل میکنند. او از کسانی است که ارتباط عجیبی با مولایش داشت. از اتفاقاتی صحبت میکرد که کمتر از دیگران شنیده میشد! با شروع جنگ زندگی را رها کرد و راهی جبههها شد. آخرین باری که برگشت در کنار کتابخانهی مسجد برای خود قبری کند! گفت: «من را اینجا دفن کنید!» برخی به او اعتراض کردند که این چه کاری است که انجام میدهی؟ اما او با جدیت میگفت از این عملیات برنمیگردم! دیگری گفت: «این قبر که برای قامت رعنای شما کوچک است!» شیرعلی هم جواب داد: «نه، اندازه است.» عجیب بود که وقتی پیکر پاک او را آوردند سر در بدن نداشت! برای همین دقیقاً به اندازهی قبرش بود! گزیده2: ماجرای عجیبی بود یک روز صبح فرمانده دلاور یکی از گردان های لشگر از خواب بیدار می شود به شدت شروع به گریه میکند و بدنش میلزرد! قلم و کاغذ بیاورید !!! بچه ها از او می پرسند چه شده؟ می گوید کاغذ بیاورید و شروع می کند به نوشتن ... ساعتی بعد میگوید: «آقا امام زمان (عج) را در عالم رویا دیدم آقا یک لیست به من داد که در آن دویست و ده اسم بود فرمودند این اسامی همگی شهید می شوند.» او هر چه به یادش آمد نوشت ... در این لیست نام و شماره پلاک نوشته شده بود این فرمانده هر چه فکر می کند 32 اسم را بیشتر به خاطر نمی آورد بعد آن ها را دسته بندی می کند ، گردان شهادت 1 ،گردان شهادت 2 ، گردان شهادت 3... اوایل پاییز سال 1362 بود که این لیست درست شد برخی که در این قضیه تردید داشتند شروع کردند به پیگیری و تطبیق نام ها با پلاک افراد ... همه شاهد بودند که مشخصات دقیق و درست بود برخی بچه های قزوین بودند عده ای از کرج ... و هر کدام یکی پس از دیگری به شهادت رسید ... ص 190 گزیده3: جلال از شاگردان خاص آیت الله بهاء الدینی بود یک بار ایشان به جمع طلبه ها وارد شدند و فرمودند : "بین شما یکی از سربازان امام زمان (عج) هست و به زودی از میان شما می رود." بعد ها که جلال افشار شهید شد عکسش را بردند خدمت استادش ، آیت الله بهاء الدینی بی اختیار گریه کردند و طوری که اشک هایشان از گونه سرازیر می شد و روی عکس جلال می افتاد . فرمودند: امام زمان (عج) از من یک سرباز می خواستند. من هم آقای افشار را معرفی کردم. اشک من اشک شوق است... از مزار جلال نور خاصی به سوی آسمان ساعد است. کتاب وصال ص 102
تعداد کل : 2
بدون وضعیت : 2
در حال مطالعه : 0
در قفسه : 0
در کتابخانه : 0
خراب : 0
گمشده : 0