وصیتنامه و دلنوشته های ادبی و عاشقانه پنجاه تن از شهدا
"کتاب حاضر، حاوی متن وصیت نامه پنجاه تن از شهدای انقلاب اسلامی و هشت سال جنگ تحمیلی عراق علیه ایران است. این وصیت نامه ها به شیوه ادبی و عاشقانه به نگارش در آمده است و دارای مضمون های عرفانی و اخلاقی است. شایان ذکر است در ابتدای هر وصیت نامه، شرح حالی مختصر از شهید به همراه تصویری از او آورده شده است. از میان شهدای معرفی شده در کتاب می توان شهیدان: «نواب صفوی»؛ «محمدرضا تورجی زاده»؛ «احمدرضا احدی»؛ «احمد پلارک»؛ «سیدمرتضی آوینی» و... را نام برد."
گزیده کتاب گزیده1: هنوز نوجوان بود که ساواک او را دستگیر کرد. عکس شاه را در مدرسه پاره کرده بود. با پیروزی انقلاب اولین پایگاه بسیج را در محلهی کوشک میدان شیراز راهاندازی کرد. از عملیات چزابه وارد جنگ شد. در همه عملیاتها حضور داشت. همه پنج برادر و پدرش را نیز با خود راهی کرده بود. جلیل ملکپور اعجوبهی کارهای اطلاعاتی و شناسایی بود. از هیچ چیزی نمیترسید. بارها به تنهایی به شناسایی میرفت و با دست پر برمیگشت. توکل عجیبی داشت. با یاری خدا کارهایی میکرد که بسیار عجیب بود. قبل از عملیات فاو بود. به همراه برادرش مشغول نماز شب بود. بعدها نوشته بود که بعد از آن نماز ملائک خدا را دیده بود و... جانشین اطلاعات لشگر فجر بود و دانشجوی مهندسی مکانیک. یک ماجرای عجیب باعث شد درس را رها کند و به دانشگاه اصلی برود. با اصرار پدر ازدواج کرد. اما گفت: من برای تکمیل دین ازدواج کردم. من چهار ماه دیگر شهید میشوم و شش ماه بعد از شهادتم پسرم به دنیا میآید. نام او را علی بگذارید!! جلیل حتی محل مزار خود را نشان داده بود! همه گفتههایش محقق شد. در کربلای ۴ جان یک گردان را نجات داد و به شهادت رسید. مدتی بعد پیکر او پیدا شد اما بدون پلاک. هیچکس او را نمیشناخت. قرار بود با شهدای گمنام به تهران برود اما به سراغ پدرش آمد و گفت که پیکرش کجاست! جلیل زنده است. چون قرآن شهدا را زنده خوانده. در مشکلات و گرفتاریها در کنار خانواده حضور دارد. و علی تنها یادگار او مصمم به ادامه دادن راه پدر است. گزیده2: “بچه ملایر بود. وقتی جنگ شروع شد به سوی جبهه شتافت. لحظه ای آرامش و سکوت نداشت.در راه اسلام از هیچ کوششی دریغ نکرد. بارها مجروح شد اما دست از تلاش بر نداشت. دفاع مقدس به پایان رسید اما نبرد بین اسلام و کفر همچنان ادامه داشت. سال ۷۱ مسلمانان منطقه ی بوسنی و هرزگووین به استقلال این منطقه رأی دادند. در قلب اروپا کشوری اسلامی تشکیل شد. دشمنان نتوانستند ایجاد کشور اسلامی را در قلب اروپا تحمل کنند.کشتار مسلمانان توسط جلادان صرب در مقابل چشم جهانیان ادامه یافت. حاج رسول حیدری این بار به یاری آنان شتافت. او در قلب مردم مسلمان بوسنی راه یافته بود. مردم بسیار به او علاقه داشتند. در روز عید غدیر با مادرش تماس گرفت و خداحافظی کرد. روز بعد در حالی که از جاده های جنوبی منطقه بوسنی عبور می کردند به همراه یکی از رزمندگان مسلمان بوسنیایی در کمین صرب ها گرفتار شده و به شهادت رسیدند.”
تعداد کل : 14
بدون وضعیت : 11
در حال مطالعه : 0
در قفسه : 3
در کتابخانه : 0
خراب : 0
گمشده : 0