زندگی سرباز سرافراز شهید قاسم سلیمانی
در این کتاب که به صورت متن و تصویر رنگی منتشر می شود، مخاطب علاوه بر برخی تصاویر منتشر نشده از فرمانده جبهه مقاومت، خاطراتی را می خواند که تعدادی از آن ها برای اولین بار منتشر می شوند. در واقع در سیر این کتاب، نگارنده تلاش کرده است که مطالب کتاب، به گونه ای سامان یابد تا خواننده، مکتب شهید «قاسم سلیمانی» را بیشتر بشناسد. سید علی بنی لوحی نویسنده کتاب "این مرد پایان ندارد"، از رزمندگان دوران دفاع مقدس است که خود را خادم یاران حضرت روح الله در لشکر امام حسین (ع) می داند و معتقد است بزرگترین خوشبختی زندگی اش این بوده که او را در صحنه جهاد و شهادت راه داده اند، هر چند دست خالی و مانده از راه باز گشته است. سید علی بنی لوحی بعد از دفاع مقدس مدتی رئیس ستاد نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود و اکنون به فعالیت های فرهنگی مشغول است که نتیجه تلاش او تدوین و تألیف بیش از 20 جلد کتاب با موضوع دفاع مقدس و انقلاب اسلامی است و او هم چنان در رزم است.
گزیده کتاب گزیده۱: در جلسه ای که ما غالب با همین مسئولین مختلف که ارتباط با کار او داشتند داشتیم حاج قاسم یک گوشه ای می نشست وکه اصلا دیده نمی شد آدم گاهی اوقات می خواست بداند یا استشهاد کند باید می گشت تا او را پیدا می کرد خودش را جلوی چشم قرار نمی داد تظاهر نمی کرد (مقام معظم رهبری) ص26 گزیده2: من رفتم بندر عباس صحبت کردم چند تا دختر آمدند پیش من گفتند فلانی ما هر کدام نامی برای خودمان گذاشته ایم...نام این خانم باکری است. ما او را به نام باکری صدا می کنیم او متبرک کرده خودش را به باکری . نام این خرازی است نام این کاظمی است. بعد این دختر به من گفت من سر سفره می نشینم حس می کنم مهدی باکری سرسفره ما نشسته است گزیده۳: گزیده ای از کتاب این مرد پایان ندارد: من قاسم سلیمانی فرمانده«سپاه هفتم صاحب الزمان(عج)»کرمان هستم. در سال 1337 در روستای«قنات ملک» از توابع کرمان به دنیا آمدم. دیپلم هستم و دارای همسر و دوفرزند، یکی پسر و یکی دختر، می باشم. قبل از انقلاب در«سازمان آب»کرمان به استخدام درآمدم و پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در اول خرداد سال 1359 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمدم. با شروع جنگ و حمله عراق به فرودگاه های کشور، مدتی از هواپیماهای مستقر در فرودگاه کرمان محافظت می کردم. دو یا سه ماه پس از شروع جنگ در قالب اولین نیرو های اعزامی از کرمان، که حدود300 نفر بودند، عازم جبهه های سوسنگرد شدیم و به عنوان فرمانده دسته مشغول به کار شدم...
تعداد کل : 16
بدون وضعیت : 11
در حال مطالعه : 1
در قفسه : 1
در کتابخانه : 3
خراب : 0
گمشده : 0