کتاب حاضر روایت خاطراتی از زندگی شهید محمد بلباسی، یکی از شهدای مدافع حرم است که در منطقه «خان طومان» سوریه حین مبارزه با تروریست های تکفیری به همراه دیگر همرزمانش به درجه رفیع شهادت نائل شد.
گزیده کتاب
گزیده کتاب
گزیده1:
«بعضی شب ها در حیاطِ روبه روی حرم می نشستیم و با هم درس های کلاس اخلاق را مباحثه می کردیم. به من می گفت: «از امام چیزهای دنیایی نخواه! کم هم نخواه! بگو آقاجان، معرفت خودِت رو به من بده!»
آن قدر دوستش داشتم که هر چه می گفت، برایم حجت بود. چشمانم را بستم و همین ها را تکرار کردم. یک دفعه یاد چیزی افتادم و گفتم: «راستی محمد! همه از این جا برای خودشون کفن خریدن. ما هم بگیریم و بیاریم حرم برای طواف!»
طفره رفت و گفت: «ای بابا! بالاخره وقتی مُردیم، یه کفن پیدا میشه ما رو بذارن توش.»
اصرار کردم که این کار را بکنیم. غمی روی صورتش نشست. چشمانش را از من گرفت و به حرم دوخت. گفت: «دو تا کفن ببریم، پیش یه بی کفن؟!»
گزیده2:
خاطره ای از محبوبه بلباسی همسر شهید :
همیشه با خنده می گفت : " آدم چهارتا بچه بی تربیت داشته باشه ولی پژو آر.دی مدل پایین نداشته باشه ! "
اغلب به خاطر نداشتن ماشین مجبور می شدیم خیلی از مهمانی ها و مسافرت ها را بی خیال شویم .
