رمانی پیرامون معماری اسلامی و شهرسازی
امیرخانی در رمان «رهش» که برعکس شده شهر هم می تواند باشد، موضوع توسعه شهری را دست مایه قرار داده و تأثیرات آن را بر عرصه های زندگی انسان معاصر در قالب داستان زوجی معمار در تهران امروز به تصویر می کشد. این اثر یک رمان معمارانه است و مولف در آن بیشتر به سراغ واکاوی این مساله می رود که چه اتفاقی برای شهر در حال رخ دادن است. به نظر مولف در دنیا شهرهای بزرگ الگوهای توسعه متفاوتی دارند. از توسعه شهرهای بزرگ معمولا به عنوان عبرت بزرگ یا عبرت منفی یاد می کنند. مثلا در آمریکا شهری مانند لس آنجلس توسعه بزرگی داشته اما همه آن را شهر از دست رفته معرفی می کنند. همه شهردارهای آمریکا هم می دانند که نباید شهرشان مانند لس آنجلس شود. در ایران مساله برعکس است. شهری مثل تهران تا این اندازه که می بینیم بزرگ می شود، آلودگی هوا پیدا می کند و از طرف دیگر همه شهرهای دیگر کشور هم سعی دارند مثل تهران شوند.
گزیده کتاب گزیده۱: تا قبل از ظهر ما مینشستیم زیر درخت همسایه و بعد از ظهرها همسایه ها مینشستند زیر درخت ما. صبحها سایه میافتاد تو خانهی آنها و بعداز ظهرها سایه میافتاد تو خانهی ما. آقای همسایه صبح زود میرفت سر کار و بعدازظهرها چای را با خانماش زیر سایهی درخت بید خانهی ما مینوشیدند و ما که دیرتر صبحانه میخوردیم، میز را کمی میکشیدیم آن سمت و صبحانه را زیر سایهی درخت بید آنها میخوردیم. صبحانه زیر سایهی آنها بود و عصرانه زیر سایهی ما. همسایه بودیم دیگر چه فرقی دارد فرزند من با جانباز شیمیایی که در جنگ آسیب دیده است؟ حالا گیرم با رزمندهی داوطلب یکی نباشد، چه تفاوتی دارد با کودک حلب چهای؟ علا که میرود و در سمینار آسیبهای شیمیایی چفیه گردن میاندازد و به جانبازان، روی سن سالن شهرداری گل میدهد، نباید به ایلیا هم گل بدهد؟ تازه از کار استعفا داده بودم. کارم شده بود، مهد و دکتر و آزمایش و بیمارستان بردنِ ایلیا، ایلیای بیمار، بیماری که هیچ وقت خوب نمیشد. شاید اگر بیماری ایلیا نبود، یک مهد مرتب میتوانست درد سرم را کم کند و حتی میتوانستم یکی دو ساعت اتود هم برای شرکتها بزنم. ذهنم درگیر ایلیا بود. اولین بار که مریضیش را فهمیدم، همهی پنجرههای جنوبی آفتاب گیر اولین نقشه را کوچک گرفتم. بعد ها وقتی مجبور بودم در ژوژمان شرکت حاضر شوم، فهمیدم در ناخودآگاه تلاش کردهام تا ارتباط فرزندان ساکنان را با هوا قطع کنم! نورگیر غرب را که زیر شش متر فاصله داشت با دیوار روبرو و قانوناً باید با شیشهی مشجر طرح میزدم، پنجرهی عریض میگرفتم که فرزندان ساکنان، باد غرب را حس کنند.
تعداد کل : 10
بدون وضعیت : 8
در حال مطالعه : 0
در قفسه : 0
در کتابخانه : 2
خراب : 0
گمشده : 0