کتاب حاضر که ترجمه ای است از کتاب «الشیعة هم اهل السنّة» از آقای دکتر تیجانی که پس از تحقیق به مذهب تشیع مشرف گشته است، به دنبال اثبات این نکته است که در میان مسلمانان، فقط پیروان مذهب شیعه هستند که پیرو واقعی سنت پیامبرند نه اهل سنت که خود را به این نام نامیده اند! نویسنده در این کتاب با بررسی مسائل گوناگونی که مورد اختلاف شیعه و سنی است با استناد به آیات قرآن و روایات نقل شده در منابع روایی اهل سنت و منابع تاریخی مورد قبول آنان، این مساله را اثبات می کند که عملکرد شیعیان، مطابق سنت پیامبر بوده و نه عملکرد اهل سنت. برخی از موضوعاتی که نویسنده در این کتاب به آنها می پردازد به این قرار است:سوزاندن احادیث پیامبر در زمان خلفای راشدین، روش برخورد با دیگر تفکرات، مقایسه عملکرد خلفا با سیره پیامبر اکرم- صلی الله علیه و آله - ، مقایسه فقه شیعی و سنی و ...تسلط بر منابع روایی و تاریخی اهل سنت و نمایاندن تناقضات موجود در این روایات و تناقضات میان عملکرد اهل سنت با اعتقادات خودشان، از ویژگی های این کتاب است.
محمدتیجانی السماوی در سال ۱۳۱۵ش در شهر «قوضه» در جنوب تونس متولد شد. تحصیلات خود را تا مدارج دبیرستان و پیشدانشگاهی گذراند. پس از استقلال تونس از فرانسه استادیار مؤسسات پیش دانشگاهی شد. پس از ۱۷ سال تدریس به دانشگاه سوربون رفت و بیش از ۸ سال به بررسی و تطبیق ادیان توحیدی سه گانه پرداخت و پس از اخذ لیسانس تحقیقات تخصصی در این زمینه از دانشگاه سوربن فارغالتحصیل شد و همچنین در رشته فلسفه و علوم انسانی و پس از آن در رشته تخصصی تاریخ و مذاهب اسلامی از این دانشگاه دکترای درجه ۳ و سپس دکترای بینالمللی اخذ کرد. تیجانی از پیروان اهل سنت و فرقه مالکی بود. او در ده سالگی حافظ نیمی از قرآن کریم بود. در جوانی و پس از شرکت در کنفرانس مربوط به اعراب مسلمان در مکه تحت تأثیر وهابیت قرار گرفت و به تفکرات آنها گرایش پیدا کرد. برای آشنایی بیشتر با اندیشههای وهابی به لیبی، مصر، لبنان، سوریه، اردن و عربستان سفر کرد. به او پیشنهاد اقامت در دانشگاه الازهر مصر داده شد. او در یکی از سفرهایش به لبنان با دکتر منعم از اساتید دانشگاههای عراق که شیعی مذهب بود آشنا گردید. این آشنایی باعث شد که وی به تفکر شیعه بیاندیشد و پس از مطالعات و بررسیهای دقیق وارد دنیای تشیع شود، تا جایی که هماکنون وی یکی از بزرگترین مبلغان مکتب شیعه است. تیجانی تاکنون ۱۱ جلد کتاب پیرامون تشیع نگاشته است که پرمخاطبترین آنها عبارتند از: آنگاه هدایت شدم، اهل سنت واقعی(دوجلد)، از آگاهان بپرسید، همراه با راستگویان، راه نجات، اهل بیت کلید مشکلها، سفرها و خاطرات.
گزیده کتاب
گزیده1:
امامان«اهل سنت و جماعت»
«اهل سنّت و جماعت»از چهار تن پیشوای مذاهب معروف یعنی:
ابو حنیفه،مالک،شافعی و احمد بن حنبل پیروی کرده اند.
این چهار پیشوا،نه از صحابۀ پیامبر(صلی الله علیه و آله)بوده اند،و نه از تابعین،و نه پیامبر،آنها را می شناسد،و نه آنها پیامبر و نه او آنها را دیده،نه آنها او را دیده اند.پیشگام ترین آنها ابو حنیفه است که میان او و پیامبر صد سال فاصله بوده است،زیرا او در سال 80 هجری به دنیا آمده و به سال 150 هجری درگذشته است.و متأخرترین آنها احمد بن حنبل است که در سال 165 هجری به دنیا آمده و در سال 241 هجری درگذشته است.این بود مسأله پیروی آنها در فروع دین.
در اصول دین نیز«اهل سنّت و جماعت»از امام ابو الحسن علی بن اسماعیل اشعری،پیروی می کنند که در سال 270 هجری به دنیا آمده و در سال 325 درگذشته است.
اینان پیشوایان«اهل سنّت و جماعت»هستند که در اصول و فروع دین،یکسره از آنها پیروی می کنند.
آیا در میان آنها،یک تن از پیشوایان اهل بیت یا اصحاب پیامبر را می بینید یا پیامبر دربارۀ هیچیک از آنها سخن گفته و مردم را به سوی آنها راهنمایی کرده است؟هرگز چنین چیزهایی وجود ندارد.و اثبات آنها بسیار دشوار است.
اگر«اهل سنّت و جماعت»ادّعا دارند که به سنّت پیامبر(صلی الله علیه و آله) پایبندند؛پس چرا مذاهب آنها این همه دیر پدید آمده است؟و«اهل سنّت و جماعت»پیش از پیدایش این مذاهب کجا بودند؟و چه دینی داشتند و به چه کسانی مراجعه می کردند؟
و از آن گذشته،چرا از کسانی پیروی می کنند که در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) نبوده اند و او را ندیده و نشناخته اند.و پس از پیدایش فتنه ها و جنگهای میان صحابه به دنیا آمده اند.و زمانی چشم گشوده اند که برخی از صحابه، برخی دیگر را کشته و برخی از آنها برخی دیگر را تکفیر کرده اند.و با قرآن و سنّت،آن گونه که خواسته اند،رفتار نموده اند.و در آن دو با نظریات شخصی خود،اجتهاد کرده اند؟!
آری،بعد از آنکه یزید بن معاویه،بر خلافت دست یافت و مدینۀ پیامبر را برای ارتش خود،مباح ساخت که هر کاری می خواهند در آنجا انجام دهند،و سپاه او در آنجا به فساد و تبهکاری پرداختند و بهترین مردان صحابه را که با او بیعت نکرده بودند؛کشتند و دامن زنان را آلودند تا آنجا که زنان بسیاری از آمیزش نامشروع باردار شدند.
پس چگونه خردمندی به این امامان روی می آورد که از طبقه ای هستند که به فتنه،آلوده شده اند.و افکار آنها از آن تغذیه شده،و با شیوه های تربیتی آن،پرورش یافته است.و به نیرنگهای آن فریفته شده، و نشان دروغین علم را بر آن آویخته،و تنها کسانی رشد کرده اند و مشهور شده اند که دولت از آنها راضی بوده است.
چگونه می شود کسی که مدّعی پیروی از سنّت است،امام علی، دروازۀ شهر دانش و امام حسن و امام حسین،پیشوایان جوانان بهشتی و امامان پاک از خاندان پیامبر را که وارثان راستین دانش از نیای خویش هستند؛رها کند و دنباله رو امامانی شود که با سنّت پیامبر آشنایی ندارند، و پرورش یافتۀ سیاست اموی هستند؟
چگونه«اهل سنّت و جماعت»ادّعا می کنند که پیرو سنّت پیامبر هستند،و پاسداران آن را نادیده می گیرند و سفارشهای پیامبر را در زمینۀ چنگ زدن به عترت پاک او زیر پا می گذارند و باز هم ادّعا می کنند که اهل سنّت هستند؟!
آیا مسلمانی که تاریخ اسلام را خوانده باشد و قرآن و سنت را بداند، در اینکه اهل سنّت،دنباله روی از امویان و عباسیان می کنند،تردیدی دارد؟