درس هایی از کلاس حضرت جون (ع)
این کتاب روایتی از خادم امام حسین “حضرت جون” است. شرحی از نحوه ی تعامل او با امام و دیگران در منظومه ی خدمت است. این توصیف با شبکه ای از لذات دینی همراه شده است. مروری متفاوت از شئون خادمی این خادم امام و عناصر وجودی او و نیز واکاوی مفهوم خادم الشهدا و ترسیم افق خادم سیدالشهدا تلاشی است که به تماشایش خواهید نشست. نگارنده در ابتدای کتاب با عنوان «پیش نوشتی برای منشور خادمین هیأت» آورده است: به جای نوشتن از اساسنامه و شرح وظایف و رسالت برای خادمین هیأت، کافیست خادم خود امام حسین (علیه السلام) معرفی شود. خادمی که عمری پا به پای امام زیسته و آئین نوکری آموخته و هم البته می آموزد. کسی که با امام به کربلا آمده و خون سیاهش با خون های مطهر اصحاب عجین شده است. همان غلامِ سیاه اباعبدالله الحسین (علیه السلام)، حضرت جَوْن (علیه السلام) …
گزیده1: امام دعا کرد روی و بویش خوش شود و با نیکوکاران محشور شود و با محمد و آلش انیس و همنشین باشد. پس از سه یا ده روز جسد او را یافتند که سپید و معطر شده بود. جون چه کرد که مشمول دعای امام شد؟ خصوصیات این خادم چه بود که مورد لطف حضرت قرار گرفت؟ و... این همه بهانه ای می شود برای شناختن این خادم سید الشهدا در منظومه بحث هر خادم سید الشهدا. خادم یعنی... خادم یعنی کسی که کارهای امام را انجام میدهد،کارهای زمین مانده اش را کارهای امام؟! (مگر امام هم کاری دارد؟) خادم یعنی اجیر،امور خادم دست اربابش است: مسکن غذا بیمه و ...را همه مدیون ارباب است. {سوال: اگر از او اطاعت نکند واز شخص دیگری اطاعت کند؟؟؟} خادم یعنی کسی که هم می نوشد وهم می نوشاند، اگر به مهمانی کسی بروی میگوید بنشین تا برایت غذا بیاورم. اما اگر باتو رفیق صمیمی باشد میگوید: بیا داخل آشپزخانه و خودت از خودت پذیرایی کن وکمک من هم بده. هم مینوشد وهم می نوشاند وهم می رسد هم می رساند. خادم یعنی موقوفه امام شدن،دربست با امام بودن: این مدل خادمی، میشود مقدمه بندگی، تا آنجا که: قُل انَ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحیای وَ مَماتی لِلَّهِ رَبِّ العالمینَ{انعام/162} بگو: نماز وعبادات من،و زندگی من ومرگ من همه برای خداوند جهانیان است. خادم یعنی موقوفه امام شدن خادم دربست امام شدن. ما حقوقمان را گرفته ایم حالا وقت کار است، در مقام دوستی وعشق که اینگونه سخن نمیگویند:مزد،حقوق،دستمزد و... قصه ، قصه تکلیف است. گزیده2: «ما» هنر نداریم، اما «او» که هنر دارد، هنر او هم این است که اجناس به درد نخوری مثل ما – که هیچ کس حاضر نیست بخرد – را می خرد و با یک نگاهش کیمیا می کند: رسول ترک، کل احمد تهرانی و… محصولات این کارخانه اند. راهش هم همین است که حافظ فرمود: «گر در سرت هوای وصال است، حافظا باید که خاک در گه اهل هنر باشی» (صفحه ۳۷) گزیده3: خود را بشکن، به امام بگو شرح ما وقع را در دل چه داری؟ همین جا این کوزه خود ساز را بشکن، خاکش را به دست امام بسپار تا او دوباره بسازد، این کوزه را تو نساختی. جون خودش را شکست، عرضه داشت : من کجا بروم؟ بدن من کجا، بدن مبارک عباس کجا؟ خون من کجا، خون طاهر علی اکبر کجا؟ من بوی خوشی ندارم، چطور خون من با علی اکبر قاطی شود؟ اصلا برای خودش در مقابل امام ارزش قایل نبود برای خود کلاس نگذاشت. خود را شکست، وقتی خود را شکست آن وقت امام او را درست کرد، آن وقت خوش صورت شد. خادم ارباب! وقتی خودت را شکستی بیا، ما درستت می کنیم.
تعداد کل : 82
بدون وضعیت : 46
در حال مطالعه : 1
در قفسه : 4
در کتابخانه : 31
خراب : 0
گمشده : 0