کتاب شماس شامی نوشتهی مجید قیصری در سال 1387 منتشر شد که روایت تاریخی واقعهی عاشورا در قالب داستان است. این کتاب با نگاه نو اثر برجستهای در میان رمانهای تاریخی است زیرا با زاویه دید متفاوت از سایر آثار بیان شده است. کتاب شماس شامی از زبان یک غیر مسلمان مطرح میشود و همین موضوع باعث شده کتاب بدون هیچ جانبداری مسائل پس از حماسهی عاشورا را بیان کند.
قیصری در این کتاب به روایت واقعه عاشورا از زبان شماس که خدمتکار و محافظ مخصوص جالوت از نوادگان حضرت داوود است میپردازد. جالوت بهعنوان نماینده روم در شام حضور دارد، وی در ابتدای داستان از حوادث مربوط به عاشورا بیاطلاع است اما پس از تحقیق و تفحص به اصل ماجرا و حقانیت امام حسین (ع) پی میبرد. او در درگاه یزید، که در آن زمان خلیفهی مسلمانان بوده شکایت کرده و از قیام امام حسین (ع) دفاع میکند. یزید در کاخ خود جالوت را از یاران امام حسین (ع) میخواند و او را متهم میکند و به جلادانش دستور کشته شدن نمایندهی روم را میدهد.
این کتاب روایت داستانی مربوط به سال 61 هجری قمری است که طی بیست و هشت فصل کوتاه و روان بازگو میشود. «قاسمعلی فراست» نویسندهی ادبیات جنگ کتاب شماس شامی را تحسین کرده و آن را جزو انگشت شمار کارهای خوب و جذاب درباره حواشی عاشورا دانسته است.
درباره نویسنده:
مجید قیصری در سال ۱۳۴۵ در تهران متولد شد. وی در رشته روانشناسی تحصیل کرد اما از سال ۱۳۷۲ داستاننویسی را آغاز کرد. باوجودی که عمر زیادی از فعالیت نویسندگی مجید قیصری نمیگذرد تا بهحال آثار زیای از وی به چاپ رسیده و این نویسنده جوان جوایز متعددی نیز کسب کرده است. ازجمله کتابهای منتشر شده توسط مجید قیصری عبارت هستند از: رمان گور سفید، مجموعه داستان جشن همگان؛ مجموعه داستان نگهبان تاریکی؛ شماس شامی؛ سه کاهن؛ سه دختر گل فروش؛ باغ تلو؛ ضیافت به صرف گلوله؛ صلح، جنگی بود جنگی نبود؛طعم باروت؛ نفر سوم از سمت چپ؛ گوساله سرگردان؛ ماه زرد؛ مردی فرشته پیکر؛ زیرخاکی؛ دیگر اسمت را عوض نکن و طناب کشی
گزیده کتاب
گزیده1:
این که چند بار سرورم را تا پشت دروازهی قصر جیحون همراهی کردهام، به درستی نمیدانم، حسابش از دستم در رفته است. اما برای این که ثابت کنم سرورم در شورشی که میگفتند علیه خلیفه به راه افتاده قصد همکاری داشتند و با ایشان هم فکر و همراه بودند، باید به یکی از مواردی اشاره کنم که از نزدیک شاهدش بودم. این را بیان میکنم تا به حضرت عالی به تحقیق ثابت کرده باشم که سرورم هیچگونه ارتباطی با شورش و رهبر شورشیان نداشته است. شاید اگر جناب سرجیوس، سرورم را در جریان اموری که در قصر جیرون داشت اتفاق میافتاد، قرار میدادند، سرنوشت سرورم جور دیگری رقم میخورد. لازم به گفتن نیست که هر چه سرورم سعی میکردند تا از کموکیف شورشی که میگفتند علیه خلیفه به راه افتاده باخبر شوند، نمیتوانستند؛ ایشان هر چه میخواستند با دربار ارتباط صمیمی و نزدیکتری برقرار کنند نمیگذاشتند. هر چند که ایشان توقع چنین امری را نداشتند، ولی بیشترین ناراحتی سرورم از دربار این بود که چرا با ایشان مانند غریبهها برخورد میکنند. سرورم بیشتر به خودشان گرفته بودند و این احتمال را میدادند که نکند از ناحیهی ایشان قصوری صورت گرفته باشد. اجازه میخواهم که ادعای خودم را عرضه کنم؛ برای همین مجبورم به آخرین دیدار سرورم از قصر جیرون، قبل از به کارزار رفتن لشکر خلیفه، اشاره کنم. این نکته را متذکر میشوم که این دیدار در بحبوبهی حضور مردان ناشناسی بود که در شهر شام هر روز بیشتر و بیشتر میشدند. کسی از انگیزه و بانیان این شورش حرفی به میان نمیآورد. فقط چون شورش علیه خلیفهی جوان به راه افتاد بود، همگان خود را به نوعی محق میدانستند که باید به یاری خلیفهی جوان بشتابید! و سرورم از این جمله بود.
به عنوان خادم و نوکر سرورم از آن روز به بعد وظیفهام سنگینتر شد و احساس کردم مسئولیتم در حفاظت از جان سرورم بیشتر شده است. من به عنوان خادم سرورم همیشه با کمی فاصله از ایشان راه میرفتم و هیچگاه سرورم را تنها نمیگذاشتم. اما از آن روز به بعد خود را موظف دیدم که نسبت به اطرافیان سرورم حتی ملاقاتهای ایشان حساستر باشم.
آن پیراهن سالها بود که گم شده بود! حالا پیدا شده؛ اما کجاست، کسی نمیداند؟ مت تا یک قدمیاش رسیدهایم و آن را پیدا میکنیم. فقط نمیخواهیم وقتمان را تلف کنیم.