کتاب « حسین از زبان حسین (ع) »، نوشته حجت الاسلام و المسلمین محمد محمدیان، کتابی درباره زندگی امام حسین(ع) و واقعه عاشوراست. این کتاب به خواننده کمک میکند تا امام حسین و حرکت ایشان به سمت کربلا و در مقابل دشمن قرار گرفتنشان را بشناسد و از هدف این واقعه عظیم تاریخی مطلع شود.
این کتاب در هشت فصل دوران ولادت امام حسین (ع) تا شهادت آن حضرت و پس از آن را روایت می کند. همچنین ماجرای اسارت کاروان تا بازگشت به کربلا و سپس مدینه از زبان حضرت زینب (سلام الله علیها) روایت می شود. فصل های این کتاب عبارت اند از: «دوران رسول خدا (ص)، دوران امیرالمومنین (ع)، دوران امام حسن (ع)، امامت، آغاز مبارزه آشکار با حاکمیت اموی، از مکه تا کربلا، و تو چه می دانی کربلا چیست، پس از شهادت امام حسین (ع)».
فهرست:
فصل اول: دوران رسول خدا (ص) - در دامان رسول خدا
سرشک رسول خدا
جانشینی رسول خدا
چند پرسش از رسول خدا
گوهرهای یادگاری از رسول خدا
فصل دوم: دوران امیرالمومنین (ع) - حوادث بعد از رسول خدا
سوالاتی از امیرالمومنین
سخنانی از امیرالمومنین
ایام خلافت امیرالمومنین
فصل سوم: دوران امام حسن مجتبی (ع) - صلح امام حسن مجتبی
برخورد قاطع با مروان
شهادت امام حسن مجتبی
فصل چهارم: دوران امامت - پاسخ منفی به شیعیان برای نقض عهد با معاویه
ایستادگی در برابر معاویه
مخالفت با ولیعهدی یزید
مقابله با دسیسههای معاویه
روشنگری درباره حزب بنی امیه
احتماع بزرگ منا
فصل پنجم: آغاز مبارزهی آشکار با حاکمیت اموی - درخواست بیعت با یزید
خودداری از بیعت و رفتن به سوی مکه
پاسخ به نامههای کوفیان و اعزام مسلمبن عقیل به کوفه
فرستادن نامه به بزرگان بصره
ملاقاتها در آستانه عزیمت به کوفه
فصل ششم: از مکه تا کربلا - حرکت به سوی عراق
در مسیر مکه تا کربلا
شهادت مسلمبنعقیل و قیسبنمسهر
رویارویی با سپاه حر
فصل هفتم: و تو چه میدانی چیست کربلا - ورود به سرزمین کربلا
گفتوگو با فرمانده لشگر دشمن
محاصره آب
روز تاسوعا
شب عاشورا
صبح عاشورا
خطابههای روز عاشور
آغاز جنگ
شهادت یاران
شهادت جوانان بنیهاشم
هنگامه شهادت
فصل هشتم: لحظات پس از شهادت امام - بازگشت اسب امام به سوی خیمهها
روز ترک کربلا
ورود کاروان اسیران به کوفه
مجلس ابن زیاد در کوفه
حرکت کاروان اسیران به سوی شام
ورود اسیران به شام
در مجلس یزید
خرابه شام
بازگشت اهل بیت به کربلا
در نزدیکی مدینه
گزیده کتاب
گزیده1:
فرزند شیرخوار خود را در بغل گرفتم و همین که خواستم او را ببوسم تیر حرمله بر گلوی آن طفل فرود آمد و او را به شهادت رساند. در حالیکه مشتی از خون او را به سوی آسمان میپاشیدم گفتم: آن چه این مصیبت را برایم آسان و قابل تحمل میکند این است که در برابر نگاه خداوند انجام میگیرد.
گزیده2:
«پس از آنکه همه اصحاب و یارانم به شهادت رسیدند و تنها برادرم عباس در میدان باقی ماند، شدت تشنگی موجب شد که با هم به سوی فرات حرکت کنیم، دشمن با تمام توان از رسیدن ما به آب ممانعت به عمل آورد و جنگ سختی درگرفت که در اثنای آن بین من و برادرم عباس فاصله افتاد. عباس موفق شد از میان انبوه دشمن، راهی به سوی آب پیدا کند و مشک را پر آب کند و به سوی خیمهها بازگردد. اما در مسیر افرادی از دشمن در پشت درختان کمین کرده بودند و توانستند از پشت سر، دست عباس را قطع کنند. کسانی که در نخلستان کمین کرده بودند توانستند دست چپ عباس را نیز قطع کنند و او باز هم رجز میخواند. بعد از قطع دو دست، عمود آهنینی بر سرش فرود آمد و از اسب بر زمین افتاد و به شهادت رسید. هنگامی که از شهادت عباس اطلاع یافتم به شدت گریستم و گفتم: هماکنون کمرم شکست و چارهام کم شد.»