زندگی شهید عباس شعیبی
«آقای فرمانده» عنوان کتابی است که روایت راویانی از کارنامه افتخارآمیز سردار شهید عباس شعیبی را در هفت فصل به رشته تحریر درآورده است. زینب رمضانی نویسنده کتاب آقای فرمانده با انتخاب یک شهید از دیارش روستای گسک ( از توابع شهرستان درمیان خراسان جنوبی) تلاش کرده تا سهم شهدای والا مقام این روستا و مردم آن را در پیروزی انقلاب و هشت سال جنگ تحمیلی در ذهن دیگران به تصویر بکشاند.
کتاب آقای فرمانده زندگی سردار شهید عباس شعیبی را از کودکی تا زمان شهادت در هفت فصل روایت میکند. فصل اول به نام از کودکی تا ازدواج با خاطرات خدیجه زمین جو مادر این سردار شهید آغاز شده است و در این فصل مادر شهید از روزهای تولد فرزندی میگوید که بعد از پنج بارداری ناموفق چراغ خانهشان را روشن کرد. تصویری که از عباس در این فصل به ذهن میرسد پسری آرام و صبور است که در زمان تحصیل کمک کار پدر و مادر بوده و در جوانی بر مساله حجاب بانوان حساسیت زیادی داشته است. اشخاص زیادی در این فصل خاطرات خود را از سردار شهید نقل کردهاند که با خواندن این خاطرهها میتوان آن بزرگمرد را به عنوان یک الگوی رفتاری شناخت. فصل دوم روزهای پیش از انقلاب اسلامی را از دفتر خاطرات اطرافیان شهید شعیبی بیرون کشیده و خواننده را با حال و هوای روستای گسک در روزهایی که کشور به یک انقلاب بزرگ نزدیک میشد آشنا میکند. فعالیت شهید عباس شعیبی در کمیتههای انقلاب از این فصل معرفی میشود و دوستانش از روزهایی میگویند که با برنامههای گروهی و هماهنگی سردار شهید مردم روستای گسک را با جریان انقلاب همسو کردند. فصل سوم اما شروع فصل جدید زندگی شهید عباس شعیبی را به تصویر کشانده است. در این فصل خواننده وارد فضای جبهه شده و با خاطرات این کتاب پا به پای سردار شهید در آن روزهای پر تلاطم سیر میکند. آخرین خط این فصل از کتاب جملهای است که حسین محمودآبادی دوست و همرزم شهید بیان کرده؛ « آخرین لحظاتی که عباس را دیدم بر روی ارتفاعات ۲۵۱۹ مشغول صحبت با بیسیم بود». فصل چهار با عنوان «عشایر» به نقش شهید عباس شعیبی در همراه کردن عشایر با جبهههای مبارزه اشاره دارد. خاطرات خواندنی این فصل از افراد مختلف محبوبیت آقای فرمانده را در بین عشایر نشان میدهد. فصل پنجم کتاب آقای فرمانده با بیان خاطراتی از همسر شهید در خصوص آخرین اعزام او شروع میشود. در بخشی از این فصل کتاب با عنوان شیرینی شهادت به نقل از محمدرضا خادم همرزم شهید آمده است: « چند روزی به آغاز عملیات کربلای ۲ باقیمانده بود عصرها کمی وقت برای استراحت داشتیم. در یکی از همین روزها به دیدارش رفتم، تغییر چهرهاش محسوس بود، به عباس گفتم نورانی شدی؟ گفت: جلوی خورشید بودم. بعد از کمی صحبت و تاکید بر اینکه چهرهات با روزهای قبل تفاوت دارد از خوابی گفت که شب قبل دیده بود. اینطور بیان کرد: در خواب دیدم سوار یک اسب سفید به طرف قله کوه در حرکت بودم که ناگهان به پایین دره افتادم، با گفتن این جمله دیگر ادامه نداد اما چند ساعت بعد یک جعبه شیرینی بین رزمندگان تقسیم کرد و حلالیت طلبید. انگار میدانست خبری در راه است. فصل ششم کتاب به نامه و وصیتنامههای شهید اختصاص یافته و در فصل هفتم نیز تصاویر از شهید عباس شعیبی به چاپ رسیده است. کتاب آقای فرمانده در هزار جلد توسط انتشارات انصارالرضا(ع) سال ۹۷ منتشر و همزمان با برگزاری کنگره 2 هزار شهید خراسان جنوبی رونمایی شد.
تعداد کل : 7
بدون وضعیت : 1
در حال مطالعه : 0
در قفسه : 3
در کتابخانه : 3
خراب : 0
گمشده : 0