(خلاصه کتاب ظهور و سقوط پهلوی)
این کتاب از سری کتاب های دانشجویی با موضوع گزیده ای از ظهور و سقوط پهلوی بنابر خاطرات حسین فردوست می باشد. شهریور20 ، محمد رضا ، 22 سالش بود و « حسین فردوست » دوست صمیمی اش 24 ساله بود که رضا خان ، با فشار متفقین فرار کرد و پهلوی دوم به سلطنت رسید . نگاهی کوتاه به حکومت 37 ساله این شاه جوان ، آن هم از چشم کسی که « سالیوان » ، آخرین سفیر آمریکا درایران درباره او در خاطراتش نوشته است :« یک چهره جالب توجه و تا حدی مرموز در میان افسران برجسته شاه ، ژنرال فردوست رئیس کل بازرسی شاه بود.گفته می شود که او بیش از هر افسری به شاه نزدیک است وشاه او را « چشم وگوش » خود می خواند ...» بی شک خالی از لطف نیست .
در سال 1296 در تهران متولد شدم. پدرم که با درجه سروانی بازنشسته شد، آن قدر به شغل نظام علاقمند بود که من را نیز از سن کودکی دلبستة شغل خود کرد. سال 1304 تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان نظام آغاز کردم. زمانی که به دبستان می رفتم پدرم ستوان 3 بود و چون ما از خانوادة فقیری بودیم، پدرم مجبور بود به مناطق بد آب و هوا برود تا فوق العاده خارج از مرکز بگیرد. خلاصه به این شیوه زندگی مان را می گذراندیم. بعد از من پائین ترین فرد از نظر موقعیت اجتماعی پسر یک سرتیپ بود. بقیة بچه ها از جایگاه اجتماعی و تمکن مالی بالاتری برخوردار بوده و پسر سرلشگران و وزراء بودند و هر روز با خدم و حشم یا کالسکه به مدرسه می آمدند. استوارها و درجه دارهایی که در دبستان نظام بودند همیشه مرا مسخره می کردند که این مسئله در من ایجاد یک حالت خود کم بینی کرده بود و شاید همین موضوع باعث شد که مورد توجه رضاخان و ولیعهد قرار بگیرم.
تعداد کل : 0
بدون وضعیت : 0
در حال مطالعه : 0
در قفسه : 0
در کتابخانه : 0
خراب : 0
گمشده : 0