داستان واقعی افرادی که به کشورشان خیانت کردند
داستانی واقعی از ایرانی هایی که به هر دلیل و انگیزه، به کشور خود خیانت کردند آنچه در این کتاب خواهید خواند، نه داستان هایی پلیسی است به شیوۀ آگاتا کریست و نه قصه هایی هیجانی به تقلید از جیمز باند! داستان های آن ها، واقعی بودند یا تخیلی، متعلق به عصر و زمان و مکان خودشان بودند. ماجراهایی بسیار تلخ است از برخی افراد که خواسته یا ناخواسته، خود را قربانی بیگانگان کردند و در نهایت اینکه هیچ کدام از این ماجراها، تخیلی، داستان و ساخته و پرداختۀ ذهن یک داستان نویس نیستند. همۀ آنچه خواهید خواند، حوادثی است که چه بسا به ریختن خون های بی گناهان بسیاری منجر شده است تا دشمنان از دست اندازی به کشور عزیزمان ایران، ناکام بمانند. از جمله آثار نویسنده میتوان به راز احمد، ناگفته ها، سی و هفت سال، دیدم که جانم میرود و ... اشاره کرد.
گزیده1: شنیده ام یا کجا خوانده ام، یادم نیست ولی مضمونش این بود: گویند روزی تیمور گورکانی، با لشکریانش، شهری را به محاصره درآورد. هر چه کرد، نتوانست مقاومت اهالی شهر را بشکند تا آنجا را اشغال کند. چند روزی بدین منوال گذشت. ناگهان خبر آوردند عده ای از داخل شهر آمده اند. آن ها را نزد تیمور بردند. تعداد اندکی از اهالی شهر بودند. با دیدن تیمور، با ذوق و شوق به او گفتند: «ای تیمور جهان گشا! الان به راحتی می توانی قدم بر شهر ما بگذاری. ما آن عده را که در برابر شما مقاومت می کردند، کشتیم و تعدادی را هم اسیر کرده و خدمت شما آورده ایم. حال قدم بر دیدۀ ما نهاده، شهر و دیار ما را نیز بر فتوحات خویش بیفزایید.» تیمور که این گونه دید و شنید، برآشفت و با عصبانیت دستور داد تا گردن همۀ آنان را بزنند. همراهان تیمور از چنین فرمانی تعجب کردند و از او پرسیدند: «تیمور بزرگ، چرا فرمان قتل اینان را می دهی؟ این ها که به شما خدمت کرده و اهالی شهر خویش را کشته یا اسیر کرده و کار ما را برای فتح شهر آسان کرده اند!» تیمور گفت: «این ها که به هم وطنان خویش این گونه خیانت کرده اند، خدا می داند فردا با ما چه خواهند کرد! پس سریع گردن این خائنان به وطن خویش را بزنید.» گزیده2: ولادیمیر کوزیچکین در کتاب خود، کا.گ.ب در ایران درمورد سوابق مقربی مینویسد: «مقربی ۳۰ سال از عمال کا.گ.ب بود. از زمانی که افسری جوان بود، در سال ۱۳۲۴ بهخدمت این سازمان درآمد. او بهترین عامل جاسوسی به حساب میآمد و اطلاعات محرمانهای را که واقعاً برای اتحاد شوروی حائز اهمیت بود، در اختیار ما میگذاشت. در طی سالها ترقی بسیار کرد و مسئول خرید اسلحه از آمریکا و دیگر کشورهای غربی شد. دیگر جانشینی برای او یافت نمیشد؛ به این علت بدیهی است که مقربی تنها عامل اطلاعاتی بود که میتوانست اطلاعات مهمی عرضه بدارد. دیگران با او قابلمقایسه نبودند و عدهشان هم بسیار اندک بود. با ازدسترفتن مقربی، در سیستم یک خلأ اطلاعاتی پیدا شد. اضافه بر اینها، او عملاً همه افسران جاسوس سیاسی را که در زمانهای مختلف و در آن دوران طولانی همکاری با او کار کرده بودند، میشناخت.» دستگیری مقربی برای کا.گ.ب و طبیعتاً برای روسها آنچنان غیرمترقبه و تکاندهنده بود که پس از دستگیری او، از مرکز کا.گ.ب به عوامل مستقر در تهران دستور داده میشود تا همه فعالیتهای اطلاعاتی خود را در ایران متوقف کنند و به ارزیابی خسارتهای حاصل از این دستگیری بپردازند. مأموران کا.گ.ب تحلیلها و استدلالهای گوناگونی را برای چگونگی لورفتن مقربی ارائه میدهند و سرانجام به این نتیجه میرسند که چون او تماسهای خود را با رابط روسی خود زیاد کرده بود و هفتهای یکبار با او تماس میگرفته است، لو رفته است. این حدس و گمان کا.گ.ب بوده است؛ ولی هیچگاه بهطور مستند این دستگاه اطلاعاتی دلیل لورفتن او را پیدا نمیکنند. منصور رفیعزاده از مدیران بلندپایه ساواک، دستگیری مقربی را اینگونه روایت میکند: «بعد از رسیدگیهای بسیار دقیق توسط ساواک، کشف گردید که اتومبیلی متعلق به سفارت شوروی، اما بدون پلاک سیاسی، بهطور معمول مقابل منزل ویلایی سرلشکر مقربی در قلهک توقف میکند. سپس راننده پیاده شده، در صندوق عقب را باز میکند و پس از چند دقیقه دوباره آن را بسته و از آنجا دور میشود. در این بین، هیچگونه تماس مستقیمی با مقربی انجام نمیشود. در نهایت مشخص شد که تیمسار مقربی و روسها، نیازی به تماس شخصی و فیزیکی برای انتقال اطلاعات نداشتهاند. مقربی، اطلاعات حساس ارتش ایران را به درون دستگاههای الکترونیکی پیشرفتهٔ درون منزلش منتقل میکرد و اتومبیل عامل روسها که در مقابل منزل مقربی توقف کرده بود، از دستگاههای گیرنده درون صندوق عقب، برای تقویت آن اطلاعات و ارسال مستقیم آن به مسکو و دفتر اصلی سازمان کا.گ.ب استفاده میکردهاند. وقتی که مأموران کا.گ.ب حوالی نیمهشب به مقابل خانه مقربی رسیدند، یک اتومبیل پژوی ۵۰۴ ساواک، از طرف مقابل ظاهر شده و شاخبهشاخ و بهطور عمد به اتومبیل کا.گ.ب کوبید. مقربی از خانهاش بیرون پرید که ببیند چه شده، اما با دیدن پژوی ۵۰۴ که اتومبیل معمول ساواک در آن دوران بود، بهسرعت به داخل منزلش برگشت. رانندهها از اتومبیلها پیاده شدند و دعوایی سر گرفت. هر دو طرف درگیر، به محوطهای در آن حوالی برده شدند و پلیس (که در واقع پلیس تهران نبوده و مأموران زبده ساواک بودند) دخالت کرد. ابتدا روسها وانمود کردند که زبان فارسی نمیدانند و سعی داشتند مسئله را یک تصادف کوچک جلوه دهند و قبول کردند که خسارت اتومبیل مقابل را بپردازند. آنها گفتند که روسی بوده اما دیپلمات نیستند. ولی پس از بازپرسی دقیقتر توسط ساواک، معلوم شد که از دیپلماتهای ارشد سفارت شوروی در تهران هستند. روسها، مصونیت سیاسی خود را ارائه کردند و اصرار کردند که اتومبیل سفارت به آنها بازگردانده شود. به آنها گفته شد که چون اتومبیلشان درگیر تصادف بوده، لذا پلیس (ساواک) موقتاً از آن نگهداری خواهد کرد. در همین حین، تیمسار مقربی توسط ساواک بازداشت شد و خانهاش مورد جستوجوی دقیق قرار گرفت. اتومبیل او و همه دستگاههای الکترونیکی خانهاش که توسط موقتاً به وی داده شده بود، ضبط شد. همهچیز در اختیار ساواک قرار گرفت. بهمحض آنکه این موضوع به سفارت شوروی اطلاع داده شد، روسها درخواست نمودند دیپلماتهایشان بهدلیل مصونیت سیاسی، فوراً به سفارتخانه تحویل داده شوند، اما موضوع تجهیزات الکترونیکی بسیار پیشرفته یافتشده در صندوق عقب اتومبیل روسها، مطرح بود. بعد از آزادی دیپلماتها، اتومبیل سفارت شوروی نیز تحویل گردید اما بدون لوازم جاسوسی. سفارت شوروی، یادداشتی به وزارت خارجه ارسال کرد و طی آن اعلام کرد که مقداری لوازم شخصی موجود در اتومبیل، هنوز بازگشت داده نشده است.
تعداد کل : 1
بدون وضعیت : 0
در حال مطالعه : 0
در قفسه : 0
در کتابخانه : 1
خراب : 0
گمشده : 0