صد خاطره از مقاومت شهر موشک ها
این مجموعه شامل صد خاطره یا صد تصویر از مقاومت شهر موشک هاست. صد حکایت از آنان که نرفتند و در شهر ماندند. دزفول دروازه ی خوزستان است و خوزستان دروازه ی ایران این را دزفولی ها خوب می دانستند؛عراقی ها هم. از همان روزهای اوّل،مردم دزفول فهمیده بودند که باید بمانند؛مقاومت کنند؛شهید بدهند و مجروح شوند. آن ها آموخته بودند که چگونه باید روزگار گذراند؛وقتی موشکی از ناکجا آباد روی سرت می آید؛یا گلوله ی توپی یا هواپیمایی. آنها می دانستند که فاصله شان تا نبودن لحظه ای است به درازی لحظه ی انفجار. شاید........واژه ی مقاومت برای دزفولی ها معنی جدیدی یافته بود. معنایی که مرد و زنشان با هم آن را ساخته بودند.
1- داشت کوچه را آب و جارو می کرد دوتا پسرهایش شهید شده بودند وقتی پرسیدم گفتم: چه کار می کنی؟ گفت: آب و جارو می کنم که بسیجی ها که اومدن ببینند هنوز هستیم... ببینند پشتشون رو خالی نکردیم. *** 2- دو قلو بودند یکی دختر و یکی پسر تازه برایشان کیف و کفش و لباس مدرسه خریده بود. قرار بود بروند کلاس اول. به شان قول داده بود اگر خوب درس بخوانند تابستان ببردشان مسافرت اصفهان یا شیراز. بچه ها گفته بودند: هرجا که مادر گفت. موشک که به خانه شان خورد؛ بچه ها و مادرشان رفتند و او ماند روی ویلچر. *** 3- آیت الله قاضی ناراحتی قلبی پیدا کرده بود. برای معالجه رفته بود تهران. وزیر بهداشت آمده بود عیادتش. وزیر را که دید از وضع بهداشت و درمان شهر گفت. از کمبودها و مشکلاتش. (وزیر گفته بود) حاج آقا حال شما مساعد نیست. بعدا صحبت می کنیم. (گفت:) نه خیر وضع مردم از حال من مهم تره. اول گرفتاری مردم باید حل بشه.
تعداد کل : 1
بدون وضعیت : 0
در حال مطالعه : 0
در قفسه : 0
در کتابخانه : 1
خراب : 0
گمشده : 0