کتابی که اکنون پیش روی شماست، حاصل تلاش و زحمات دکتر محمد تیجانی تونسی در راه دعوت مردم به شناخت حقیقت اسلام است. وی پس از بیان حقیقت دین اسلام و پس از گفتار پیرامون دردهای مسلمانان مهاجر، با استفاده از آیات قرآنی و سنت رسول خدا (ص) و اوصیای راستین ایشان، مبادرت به بیان درمان آن ها نموده است. نویسنده برای حلّ مشکلات ده راه حل ارائه می دهند که هر کدام در جای خود مهم و قابل بررسی است.
محمدتیجانی السماوی در سال ۱۳۱۵ش در شهر «قوضه» در جنوب تونس متولد شد. تحصیلات خود را تا مدارج دبیرستان و پیشدانشگاهی گذراند. پس از استقلال تونس از فرانسه استادیار مؤسسات پیش دانشگاهی شد. پس از ۱۷ سال تدریس به دانشگاه سوربون رفت و بیش از ۸ سال به بررسی و تطبیق ادیان توحیدی سه گانه پرداخت و پس از اخذ لیسانس تحقیقات تخصصی در این زمینه از دانشگاه سوربن فارغالتحصیل شد و همچنین در رشته فلسفه و علوم انسانی و پس از آن در رشته تخصصی تاریخ و مذاهب اسلامی از این دانشگاه دکترای درجه ۳ و سپس دکترای بینالمللی اخذ کرد. تیجانی از پیروان اهل سنت و فرقه مالکی بود. او در ده سالگی حافظ نیمی از قرآن کریم بود. در جوانی و پس از شرکت در کنفرانس مربوط به اعراب مسلمان در مکه تحت تأثیر وهابیت قرار گرفت و به تفکرات آنها گرایش پیدا کرد. برای آشنایی بیشتر با اندیشههای وهابی به لیبی، مصر، لبنان، سوریه، اردن و عربستان سفر کرد. به او پیشنهاد اقامت در دانشگاه الازهر مصر داده شد. او در یکی از سفرهایش به لبنان با دکتر منعم از اساتید دانشگاههای عراق که شیعی مذهب بود آشنا گردید. این آشنایی باعث شد که وی به تفکر شیعه بیاندیشد و پس از مطالعات و بررسیهای دقیق وارد دنیای تشیع شود، تا جایی که هماکنون وی یکی از بزرگترین مبلغان مکتب شیعه است. تیجانی تاکنون ۱۱ جلد کتاب پیرامون تشیع نگاشته است که پرمخاطبترین آنها عبارتند از: آنگاه هدایت شدم، اهل سنت واقعی(دوجلد)، از آگاهان بپرسید، همراه با راستگویان، راه نجات، اهل بیت کلید مشکلها، سفرها و خاطرات.
گزیده کتاب
گزیده1:
باران با صدای خلبان پرواز از حالت بین خواب و بیداری بیرون آمد و نیم نگاهی به اطراف خود انداخت. پرهام همچنان مانند تمام چند ساعت قبل در حال تماشای مناظر بیرون از هواپیما بود و با دیدن او سرش را برگرداند و لبخندی به سمت او روانه کرد. ده دقیقه تا نشستن هواپیما باقی مانده بود و آنها میبایستی کم کم خود را برای پیاده شدن آماده میکردند. مسافت طولانی پرواز باعث شده بود که آنها خستگی زیادی را احساس کنند، اما قرار بر این بود که بلافاصله و بعد از نشستن هواپیما به سمت بیمارستانی که مادر بزرگ در آن بستری بود حرکت کنند.
طبق قرار قبلی تا آن زمان پروفسور رامین میبایست مطالعات اولیه خود را به اتمام رسانده باشد و آنها شدیداً کنجکاو بودند تا نظر قطعی و پیشنهاد نهایی او را درباره مراحل احتمالی درمان مادر بزرگ بدانند. هر چند در تمام طول مسیر پرهام به پدر و مادرش و چگونگی امکان رویارویی با آنها فکر میکرد اما بنا به شرایط خاصی که باران در آن به سر میبرد سعی میکرد که همه توجه و تلاشش را برای همراهی و آرامش او انجام دهد و نگذارد که احساس ناراحتی و تنهایی کند. به هر حال این سفر با همه مسائلی که با خودش به همراه داشت موقعیت مناسبی برای هر دوی آنها بود تا بتوانند شناخت بهتری نسبت به هم داشته باشند.
همه مسائل مختلفی که در طی این سفر باید با آن روبهرو میشدند باعث شده بود که آنها واقعاً درگیر چیزهایی باشند که هرگز در زندگی خود با آن مواجه نشده بودند و این برای آنها بسیار چالش برانگیز بود. فکر کردن به همه آنچه میبایست توسط آنها انجام شود زمان را به سرعت برایشان به جلو میبرد و انگار آنها در زمان به سمت جلو پرواز میکردند. گذشته از حس مشترکی که بین آنها بود این موضوع خود دلیل دیگری برای سریع سپری شدن همه چیز بود. بالاخره هواپیما به زمین نشست و باران و پرهام به سمت حوادثی که انتظار آنها را میکشید حرکت کردند.