خاطراتی از شهید علی محمودوند
«یادگاران 30»، شامل 100 خاطره کوتاه از شهید علی محمودوند می باشد.
گزیده1: سال 78، خیابان مولوی، دربه در دنبال یک جگرکی قدیمی می گشت. همهچیز عوض شده بود. از مغازه ها پرس وجو کرد. چند روزی رفت و آمد تا بالاخره پیدایش کرد. در خانه شان را زد. پیرمردجگر فروش آمد بیرون. علی خودش را معرفی کرد و پرسید «چهار سیخ جگر چقدر می شود؟» پیرمرد همین طور نگاهش می کرد. علی ادامه داد «بچه بودم، ابتدایی. شاید هم کمتر. آمدم جگرکی شما. چندسیخ جگر خوردم. پولش را ندادم و فرار کردم.» پیرمرد بهتش زده بود. گفت «خب.» علی کیف پولش را گرفت جلوی پیرمرد. سرش را انداخت پایین و گفت «حلال کنید. هرچقدر می خواهید بردارید.» پیرمرد یک دویست تومنی برداشت و گفت «نوش جانت پسرم. این را برمی دارم فقط برای یادگاری، تا یادم نرود حق دیگران را ضایع نکنم.» پول را گذاشت زیر شیشه میزش و زیر لب گفت «هنوز هم باورم نمی شود این همه دنبالم گشتی فقط برای همین؟».
تعداد کل : 0
بدون وضعیت : 0
در حال مطالعه : 0
در قفسه : 0
در کتابخانه : 0
خراب : 0
گمشده : 0