کتاب شهید مهدی باکری
جلد دوم مجموعه ی از چشم ها، خاطراتی از زندگی شهید مهدی باکری را مرور می کند؛ خاطراتی که از زبان همسر و هم رزمان و دوستان و فرماندهان شهید بازگو شده است. راویان، خاطراتی متنوع و متفاوت از کنار مهدی باکری بودن در دوران انقلاب و روزهای جنگ را روایت کرده و بر ارزش بالای این خاطرات در زندگی شخصی خودشان تأکید می کنند.
گزیده کتاب: چشم تو خورشید را برنمی تابد ، پس بیهوده چشم در خورشید مدوز. سهم تو از خورشید آن است که ذر آینه می بینی .اما روزگار آینه ها نیز سپری گشته است .آینه های شکست گرفته و هزار تکه هر یک به قد خویش ، قدری نور می تابند و هریک به قدرخویش ، پاره ای از خورشید را حکایت می کنند .روزگاری بوده است که آینه های پی در پی روزهای سرد زمین رادر تابش خورشیدهای مکررغرقه می کردند ، اما چیزی نمی گذرد که آینه ها یک یک شکست می گیرند و یاد خورشید در خرده های آینه بر زمین می ماند ؛ چیزی نمی گذرد که در نبود آینه ها خورشید فراموش می شود و روی در خفا می کند ؛چیزی نمی گذرد که لاجرم تنها راه ما به خورشید از این پاره های آینه راست می شود.
تعداد کل : 0
بدون وضعیت : 0
در حال مطالعه : 0
در قفسه : 0
در کتابخانه : 0
خراب : 0
گمشده : 0